سفارش تبلیغ
صبا ویژن

88/1/14
3:32 عصر

نه مثل همیشه

بدست محمد صالح یقموری در دسته دست نوشته ها

امسال هم از راه رسید. مثل همه سال های دیگه.
هر سال نزدیک های آخر سال منتظر عید بودم. میشود گفت از نیمه اسفند دیگه روزشماری می کردم تا عید نوروز برسد و از دست درس و مدرسه فرار کنم.

اما امسال طوری دیگه بود.اصلا منتظر عید و تعطیلی هاش  نبودم . اگر به اختیار خودم می گذاشتند می گفتم از اول فروردین دوباره فعالیت از سر گرفته بشود. شاید به خاطر اینه که کلی درس نخوانده برای کنکور دارم.

فرق دیگه این سال با همه سال ها این بود که هر سال با نوروز می خواستم یه آدم جدید و بهتر بشم ولی امسال با کمال ناامیدی هیچ تکانی به خودم ندادم. در 87 به یک نواخت بودن و تکرار مطلق عادت کرده بودم. شاید این نشانه این است که دارم "آدم بزرگ" میشوم.
لحظه سال تحویل هم علی رغم همه سال ها گرفته و بی حال بود. دلم اساسی گرفته بود. امسال دیگر پدربزرگم نبود که همه بچه هایش دورش جمع شوند و با هم تحویل سال را جشن بگیرند. امسال سر سفره هفت سین حتی هفت نفر هم نبودیم.